جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳
r_search
نوع نشریه:
نشریات:
از تاريخ:
تا تاریخ:
کد خبر: ۵۲۸۹
تاریخ انتشار: ۰۴ آذر ۱۳۹۴ - ۱۹:۳۵
چند ماه است در این ستون مدام به جان خودم و شما و دیگران نق زده‌ام که چرا غلط می‌نویسیم و می‌نویسید و می‌نویسند. چرا هیچ‌کس به فکر زبان فارسی نیست، چرا عادت کرده‌ایم به از روی دست هم نگاه کردن بی‌آنکه به درست و غلط نوشتة بغل‌دستی‌مان فکر کنیم. چند ماه است در این ستون از ساده‌ترین و بدیهی‌ترین اصول نگارش حرف می‌زنم و می‌نویسم به این امید باطل که بر کسی یا کسانی تاثیر بگذارم و قدمی هرچند کوچک برای زبان مادری‌ام بردارم. اما راستش را بخواهید پاک ناامید شده‌ام. دیروز از سر اتفاق گذارم به دفتر مجله‌ای وزین افتاد که یکی از دوستان قدیمی‌ام در آنجا ویراستار است. نشستیم و گپ زدیم و چای خوردیم و من چند شماره اخیر آن مجله را ورق زدم و به روال معمول غلط‌های بسیار در آن دیدم. در حضور سردبیر مجله حرفی نزدم. دوستم را در فرصتی مناسب گیر انداختم و یکی دو نمونه از آن اشتباهات را متذکر شدم. دوستم دوید وسط حرفم که: «تو چرا اینقدر سخت می‌گیری؟ اینا که تو می‌گی غلط نیستن. اگرم باشن دیگه جا افتاده‌ن»!! از دوستِ ویراستار فاضلم چنین توقعی نداشتم. با خودم گفتم وقتی حال و روز ویراستارانِ این سرزمین چنین باشد، از دیگران چه انتظاری می‌توان داشت. از دفتر آن مجله با حال بدی بیرون زدم. توی راه به شعری فکر می‌کردم که چند سال پیش از سیدعبدالرضا موسوی، شاعر و پژوهشگر ادبی، خوانده بودم. راستش را بخواهید برای اولین بار، در دل به او حق دادم که در مذمت جماعت ویراستار چنین شعری سروده است:
چون كنم سر، شِكوه از بيداد اين ويراستاران
ديده و دل خون شود از ياد اين ويراستاران

هر گروهي بعد چندي مي‌نهد پا در نحوست
نحس بود از ابتدا ميلاد اين ويراستاران

پيش ازين بسيار موجودات را معدوم كردي
بارالها كم كن از تعداد اين ويراستاران

نسل ما اهل قلم را منقرض خواهند كردن
راه آبا گر روند اولاد اين ويراستاران
دوش ديدم خود به خواب اندر مآل كار ايشان
گوش‌ها كر مي‌شد از فرياد اين ويراستاران

روز محشر خود نمي‌يابد ازين مردم شفيعي
حق رسد شخصاً مگر بر داد اين ويراستاران

كاش بنيادي شود تأسيس باز از پول مردم
تا كند از بيخ و بن بنياد اين ويراستاران...

نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: